loading...
اسوه
عکس های منتخب
Previous Next
فهمیده های امروز بازدید : 2 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

از مدرسه برگشته و برنگشته ، دیدم مسجد محل شلوغ است .
رفتم خانه ، نهار میخوردم که آبجی زهرا با چشم های خیس آمد داخل . 
- علی ! نشستی ؟ احمد رو بردن ! 
- کجا؟؟؟
- بهشت زهرا . !
هنوز یک ماه نمیشد ، توی مدرسه بقل دست خودم مینشست . 
نگذاشتم کسی سر جایش بنشیند. گفته بودم جایش را نگه میدارم تا برگردد .
به بهشت زهرا که رسیدم ، دیدم کفش نپوشیده ام .
از پایم خون می آمد . با پای خونی رفتم ثبت نام کردم برای جبهه ...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 15
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 257